تویتر ورزشنامه افغانستان

۱۳۹۱ مهر ۲۰, پنجشنبه

لیگ برتر فوتبال افغانستان و مرزبندی‌های اجتماعی


لیگ برتر فوتبال افغانستان، تجربه‌ای است از یک رقابت گروهی سازنده و مفید در جامعه‌ای که مرزهای تصورات کلیشه‌ای، یکی از مهم‌ترین معضلات آن است؛ جامعه‌ای که پیش از این، رقابت‌های گروهی تلخ را، با نتایج فاجعه‌آمیز آن، تجربه کرده است. مجموعه‌ای از بازیکنان فوتبال، مربیان، مدیران، اصحاب رسانه در تعاملی مشترک و جدی تلاش می‌کنند تا بتوانند علاقمندان این بازی را به ورزشگاه‌ها بکشانند و یا پای تلویزیون نگه دارند. هشت تیم از هشت زون کشور، بدون هیچ ملاحظه قومی، منطقه‌ای، مذهبی و یا هر نوع دسته‌بندی دیگری که بتواند تجربه‌های تلخ گذشته را از گروه‌گرایی برای ما تداعی کند،به رقابت می‌پردازند. بازی‌هایی که علی‌رغم نوپا بودنش، می‌توان گفت در سطح قابل قبول و خوبی در حال برگزاری است. حداقل از تماشای مسابقات احساس می‌کنی همه‌چیز منظم است و مشکل خاصی وجود ندارد؛ بازیکنانی با ژست‌های حرفه‌ای در زمینی کاملا سبز و یک‌نواخت با چوکی‌های تماشاچیانی که هر روز پرتر می‌شوند. مهم‌تر از همه این‌که، وقتی گلی زده می‌شود، بازیکنان تیم پیروز دست در گردن یک‌دیگر می‌اندازند و ابراز شادی می‌کنند، بدون این‌که قبل از آن از خود بپرسند او از کدام منطقه یا مردم است؟

ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که مردم آن، قبل از این‌که با یک‌دیگر به‌خوبی آشنا شوند، در مورد یک‌دیگر قضاوت می‌‌کنند. قبل از آن‌که به سن انتخاب‌گری برسند، به عضویت ناگزیر در گروه‌های قومی، منطقه‌ای و مذهبی در آمده‌اند. هرچند این امر کاملا طبیعی است، اما آن‌چه آن را مهم می‌سازد، نتیجه‌ی آن است. آن‌چه این عضویت‌های اجتناب‌ناپذیر را مهم می‌سازد این است که در این‌جا نمی‌توانی به‌راحتی فارغ از قواعد عضویت‌ گروه نژادی و منطقه‌ای خود، فکر و عمل کنی. تسلط و تفکرات قالبی قومی و منطقه‌ای آن‌قدر زیاد است که هر فردی نمی‌تواند به‌راحتی خود را از قید باورها، احساسات و بایسته‌های رفتاری منتج از آن دور سازد. ما عادت کرده‌ایم یک‌دیگر را بر اساس همین معیارها بشناسیم و براساس همین معیار به یک‌دیگر اعتماد کنیم. عادت کرده‌ایم که اولین سوال‌مان از یک‌دیگر این باشد که: از کدام مردم و کدام منطقه‌ای؟ این که رابطه چگونه ادامه خواهد یافت، تا حد زیادی به پاسخی که داده خواهد شد، ربط دارد؛ پاسخی که می‌تواند به حس آشنایی و صمیمت و یا غریبه بودن و احتیاط منجر شود. 

در این کشور وقتی متعلق به فلان قوم یا منطقه شناخته شدی، از قبل در مورد خصوصیات، ‌شایستگی‌ها و خوبی و بدی‌ات قضاوت کرده‌اند. مرزبندی‌های قومی، منطقه‌ای و مذهبی در این کشور آن‌قدر برجسته و پررنگ است که افرادی بدون قرار گرفتن در این مرزبندی‌های، به‌راحتی قابل باور و شناسایی قرار نمی‌گیرند. به‌نوعی کسی هم به‌راحتی باور نمی‌کند که تو فارغ از این مرزبندی‌ها تعریف شوی. همین‌ها باعث می‌شود هر فردی، بدون در نظر گرفته شدن خصوصیات شخصی و تفاوت‌های فردی‌اش، تنها براساس عضویت گروهی غیرانتخابی و تحمیلی اجتماعی‌اش، مورد ارزیابی قرار گیرد.

تصوراتی که مردم جامعه ما نسبت به یک‌دیگر دارند، براساس همین قالب‌های از پیش تعیین‌شده‌ی قومی و منطقه‌ای شکل گرفته و باعث شده است نتوانیم به‌راحتی قالب‌های دیگر را بپذیریم. این مرزهای ذهنی آن‌قدر از اهمیت و اصالت برخوردار گشته‌اند که بسیاری اوقات تمایل به قدرتمند‌تر و گسترده‌تر کردن آن، یا احساس تهدید نسبت به از دست‌دادن و کم‌رنگ‌شدنش باعث شده است مردم ما بپذیرند در مقابل یک‌دیگر بایستند و تا مرز نسل‌کشی و از بین بردن گروه غیرخودی نیز، پیش روند. تصورات قالبی در افراد، احساس پیش‌داوری و رفتار تبعیض‌آمیز را شکل می‌دهند. پدران و مادران این مرزبندی‌ها را به فرزندان خود منتقل می‌کنند و به آن‌ها می‌آموزند که خود را با این مرزی‌بندی‌ها بشناسند و به داشتن و جان دادن در راه آن‌ها افتخار کنند؛ چیزی‌که باعث گسترش فرهنگ افتخار در جامعه شده است. فرهنگی که در آن هنجارهایی قوی وجود دارد که پرخاشگری را در پاسخ به توهین به شرافت شخص مناسب می‌دانند. حال آن‌چه معیار و محتوای این شرافت را انتخاب می‌کند، همان مرزبندی‌های کلیشه‌ای هستند.

آن‌چه آسیب اصلی این مرزبندی‌ها دانسته می‌شود،‌ فاصله‌ای است که در بین مردم به‌دلیل این مرزبندی‌ها ایجاد شده است. مردم ما با این‌که در یک محیط جغرافیایی و اجتماعی زندگی می‌کنند،‌ اما به‌شدت نسبت به یک‌دیگر احساس غریبه بودن دارند؛ به‌راحتی نسبت به یک‌دیگر احساس تهدید پیدا می‌کنند و از اعتماد کردن به یک‌دیگر می‌هراسند. هرچند این حالت‌ها در بین آنانی که در داخل این مرزها قرار می‌گیرند، تقریبا، برعکس است، اما واقعیت لوازم زندگی در صلح، چنین حالتی را نمی‌تواند بپذیرد. تجربه سه دهه جنگ و جنایت باید به اندازه کافی ما را نسبت به آسیب‌های چنین نگرش‌هایی آگاه کرده باشد.

اما داشتن تجربیاتی که بتواند این مرزبندی‌ها را بشکند- هرچند سخت و دشوار بوده و در آغاز حتا منجر به درگیری‌هایی مشابه آن‌چه قبل از شکسته‌شدن این مرزبندی‌ها وجود داشت شده است- توانسته است تا حدی فاصله‌های ایجادشده بین مردم ما را ترمیم کند. شاید کم‌تر تجربه اجتماعی به اندازه فعالیت‌ها و رقابت‌های هنری، ورزشی و علمی توانسته باشد تعامل مثبت و سازنده را در بین مردم ما از گروه‌های قومی و منطقه‌ای مختلف ایجاد کند. براساس نظر روان‌شناسان اجتماعی، آن‌چه می‌تواند پیش‌داوری‌های نژادی و... را در جوامعی که به‌شدت از این ناحیه آسیب دیده‌اند، کاهش دهد موارد زیر است:

1- آموختن نفرت نداشتن

طبق دیدگاه یادگیری اجتماعی، کودکان نگرش‌های منفی نسبت به گروه‌های مختلف اجتماعی را به این دلیل می‌آموزند که چنین دیدگاه‌هایی از سوی افراد مهم دیگر ابراز می‌شود؛ به این خاطر که برای اخذ این‌گونه نگرش‌ها مستقیم پاداش داده می‌شود. چگونه می‌توان پدر و مادری را که خود غرق در پیش‌داوری و تعصب هستند، ترغیب کرد که دیدگاه‌های کم سوگیرانه‌تری را به فرزندان خود بیاموزند؟ یک راه این است که توجه والدین را به پیش‌داوری خودشان جلب کنیم. افراد کمی را می‌توان یافت که خودشان را متعصب بدانند؛ و اغلب اوقات آن‌ها نگرش‌های منفی خود نسبت به گروه‌های مختلف را کاملا موجه می‌دانند.

2- فرضیه تماس

جدایی مکانی بین گروه‌هایی که نسبت به یک‌دیگر پیش‌داوری دارند، باعث تقویت این پیش‌داوری‌ها و عدم تغییر و اصلاح آن می‌شود. یکی از روش‌هایی که می‌توان از طریق ایجاد ارتباط واقعی و چهره‌به‌چهره بین افراد گروه‌های دارای پیش‌داوری، تصورات قالبی آن‌ها را نسبت به یک‌دیگر تغییر داد، به فرضیه تماس (contact hypothesis) معروف است. افزایش تماس بین افراد گروه‌های مختلف می‌تواند منجر به شناخت بیشتر آن‌ها نسبت به شباهت‌های بین آن‌ها شود. این شناخت تصورات قالبی آن‌ها را نسبت به یک‌دیگر تغییر می‌دهد. وجود دوستی‌های بین‌گروهی نشان‌دهنده‌ی آن است که اعضای گروه‌های بیگانه ضرورتا از اعضای گروه خودی تنفر ندارند، و همین موضوع می‌تواند اضطراب بین‌گروهی را کاهش دهد. در واقع، مطالعات اخیر نشان می‌دهد که تماس بیشتر می‌تواند با کاهش اضطراب ناشی از فکر کردن در باره گروه بیگانه به کاهش اضطراب منجر شود. اثرات مثبت دوستی‌های بین گروه‌های قومی، سیاسی و مذهبی می‌تواند به‌سرعت به افراد دیگری هم که چنین تماس‌هایی را تجربه نکرده‌اند، سرایت کند. حتا صرف دانستن این‌که برخی افراد گروه خودی با افراد متعلق به دیگر گروه‌ها رابطه صمیمانه دارند، می‌تواند وسیله بسیار موثری برای مقابله با پیش‌داوری باشد.

3- مرزبندی‌های دوباره (تغییر دادن مرزبندی‌های گذشته)

گروهی که به آن تعلق داریم را «ما» و گروهی رقیب یا غیرخودی را «آن‌ها» ‌خطاب می‌کنیم. زمانی‌که مرز این «ما» را منطقه، قوم و یا مذهب شکل دهد، افراد سایر نقاط، اقوام و... جز «آن‌ها» و بیگانه دانسته می‌شوند. معمولا پیش‌داوری‌ها نسبت به گروه بیگانه شکل می‌گیرد. یک راه موثر برای شکستن تصورات قالبی، تغییر دادن مرزبندی‌های محدود گذشته است. زمانی‌که ما به‌جای مرزبندی قومی و یا منطقه‌ای، مرزبندی جدیدی به‌نام ملیت و یا کشور را می‌پذیریم، هویت گروهی و معنای «ما» گسترده‌تر و پربارتر می‌شود. اما دست‌یابی به مرزبندی گسترده‌ای به‌نام کشور و ملت نیازمند ایجاد مرزبندی‌های مشابه و از نوع خردتری مانند تیم ورزشی ملی، گروه هنری ملی، گروه علمی ملی و... است.

تشکیل مسابقه لیگ برتر فوتبال، هر دو قابلیت فرضیه تماس و مرزبندی‌های دوباره را دارد. رقابتی که می‌تواند علاوه بر رشد جنبه‌های جسمی، اعتماد به نفس شخصی ورزشکاران، افتخار‌آفرینی‌های گروهی (تا سطح ملی) و... دارای مزیت‌های موثر‌تر و پایدارتر اجتماعی نیز باشد. جمع‌گرایی در دو دسته تیم‌های فوتبال و تماشاچیان، بدون این‌که مرزبندی عینی قومی و منطقه‌ای در آن وجود داشته باشد،‌ می‌تواند فرصت تعامل و حضور مردم را در کنار یک‌دیگر افزایش دهد. هرچند مسابقات هنری آماتوری مانند ستاره افغان نیز توانسته است تا حدودی مرزبندی‌های سابق را کم‌رنگ کند، اما لزوم فعالیت گروهی و سطح بالای تماس و ارتباط بین مشارکت‌کنندگان در مسابقات تیمی، مانند فوتبال، از ظرفیت بسیار بیشتری برای کاهش پیش‌داوری‌ها برخوردار است.

الگوی هویت مشترک درون‌گروهی معتقد است که مقوله‌بندی‌های دوباره می‌تواند باعث کاهش پیش‌داوری‌ها شود. هر چقدر ما بتوانیم افراد اجتماع خود را جزیی از گروه خود به‌حساب آوریم، نگرش ما نسبت به آن‌ها مثبت‌تر خواهد شد. این نگرش جدید کمک خواهد کرد تا افراد راحت‌تر بتوانند روابط مثبت را با یک‌دیگر شکل دهند. در مقوله‌بندی جدید، آن‌چه قبلا اعضای گروه بیگانه بودند به‌صورت یک گروه خودی جدید جامع‌تر که در آن اکنون «آن‌ها» نیز در مقوله «ما» قرار گرفته‌اند، می‌توانند پیش‌داوری و خصومت را کاهش دهند.

اما این‌که چگونه می‌توان افراد گروه دیگر را وارد گروهی مشترک و خودی کرد؟ گایر، روان‌شناس اجتماعی، معتقد است تجربه کارکردن با یک‌دیگر به‌صورت مشارکتی می‌تواند این امکان را به‌صورت مثبت فراهم کند. وقتی افراد متعلق به گروه‌های مختلف، با هم در جهت رسیدن به یک هدف مشترک کار می‌کنند، به این نتیجه می‌رسند که همه آن‌ها خود را به‌عنوان عضو یک هستی اجتماعی واحد درک می‌کنند. استفاده از مرزی‌بندی‌های گسترده‌تر و مفیدتری مانند، گروه ملت،‌ گروه هنرمندان، ورزشکاران، دانشگاهیان، کارگران و... می‌تواند پیش‌داوری‌های آسیب‌زایی مانند، پیش‌داوری منطقه‌ای، نژادی، جسنیتی و مذهبی را کاهش دهد.

لیگ برتر فوتبال افغانستان تجربه خوبی است از مدیریت اجتماعی جامعه‌ای که هدفش دست‌یابی به صلح پایدار است. مدیریتی رسانه‌ای- ورزشی با حضور قشری از جامعه که نماد آینده‌سازی کشورند. جوانانی بسیار با انگیزه و فعال که شاید سعی می‌کنند مانند پدران‌شان در چارچوب تصورات قالبی و پیش‌داوری‌ها و تعصبات قومی و منطقه‌ای زندگی نکنند. آنان نه تنها سعی می‌کنند زندگی با مردمی که در مرزبندی‌های ذهن‌شان قرار دارند را تمرین کنند؛ ‌بلکه تلاش دارند تا هدف‌های مشترک را در تعامل با یک‌دیگر محقق کنند.

منبع: وبسایت روزنامه 8 صبح

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر